بایگانیِ نوامبر, 2011

 دیروز خیابان فردوسی شاهد تعدادی از اوباش بسیجی بود که از سفارت انگلستان مثل مور و ملخ بالا می رفتند , گویی قرار است با فتح این ساختمان و محوطه آن از تمام دنیا انتقام بگیرند , پرچم اسلام را در سرزمین کفر فرو نشانند , شاید هم در این آشفته بازار , در عقل به اصطلاح  با بصیرت  خود به دنبال گرفتن جاسوس در این سفارت بودند . به هر حال  این روزها بازار کشف جاسوس در این مملکت داغ است.

اشغال سفارت یک کشور از نگاه  دولتها  امری محکوم و غیر قابل قبول است . چرا که از لحاظ دیپلماتیک سفارت یک کشور در واقع خاک آن کشور محسوب می شود و از وجهه بین المللی این عمل یک نوع اعلام جنگ تلقی می گردد . اما اکنون این حرکت عده ای از حامیان حکومت ولایت فقیه چه دستاورد و چه پیامدی می تواند به دنبال داشته باشد ؟

آنچه که ماهیت این رژیم به ما ثابت کرده است , یورش دیروز به سفارت نمی تواند کار عوامل خودسر باشد و بعید به نظر می رسد افراد با نفوذ در حکومت از این موضوع و اجرای این برنامه بی اطلاع باشند . هرچند که تا این لحظه موضع رسمی دولت ایران بیانگر تاسف و نه عذر خواهی بوده و سخنگوی این دولت هم سعی بر آن داشته که این حرکت نابخردانه را به گردن عده ای از به اصطلاح دانشجویان خودسر بیندازد , اما حضور بعضی از نمایندگان مجلس و حتی نیروهای امنیتی با پست سازمانی در سپاه در بین این افراد و از طرف دیگر عدم مقابله نیروی انتظامی حاضر در صحنه  چیز دیگری را اثبات می کند . برای پیدا کردن ریشه این ماجراجویی ها نیازی نیست راه دوری برویم , چرا که مدتی ست مقامات نظامی رده بالا و همچنین روحانیون حکومتی از تریبون های رژیم مرتب مشغول جوسازی و شاخ و شونه کشیدن علیه اسرائیل , آمریکا و کشورهای غربی درگیر در پرونده اتمی ایران هستند . سردارانی مثل نقدی , حجازی , رشید و جعفری که هر کدام به نوبه خود در هدف قرار دادن مواضع آمریکا و اسرائیل و هم پیمانانشان در منطقه و موشکهای آماده به شلیک  سخن می گویند. به نظر می رسد موج جدید تحریمها که این بار صنایع نفت و پتروشیمی و بانک مرکزی را هدف قرار داده است بد جوری حلقه حاکمیت , سران قوا و مقامات سپاه را به انفعال کشانده است . مجلس فرمایشی و نمایندگان گوش به زنگ هم که نمی خواهند از این قافله عقب بمانند مرتب در حال تصویب طرح کاهش روابط با این و آن هستند که شاید به خیال خودشان منجر به تنبیه و تجدید نظر این دولتها گردد , روابطی که البته مدتهاست به سردی گراییده

اشغال سفارت انگلستان به دست این عوامل تندرو نتیجه همین جوسازی های رژیم است , حال باید منتظر واکنش دولتها و شورای امنیت بمانیم . قطعا پیامد این ماجراجویی ننگین عواقب سنگینی را به همراه خواهد داشت , از تنگتر شدن حلقه تحریمها تا تعطیلی سفارت کشورهای هم پیمان حوزه یورو که رژیم را در انزوای کامل قرار خواهد داد اگر چنین اتقافی روی دهد که دور از ذهن هم نیست , حکومت برای برون رفت از این وضعیت چه می کند ؟

1 –  ممکن است مجبور شود با دادن امتیازهای فراوان و خرج منافع ملی سعی در فرار از این وضعیت کند , ابن شیوه تا زمانی که توازن قوا در منطقه کاملا به ضرر رژیم نباشد جواب خواهد داد .

2- اما حالت دوم زمانی ست که حکومت , متحد استراتژیک خود را از دست بدهد , یعنی رژیم بشار اسد سقوط کند. در این حالت رژیم سعی می کند از تنها راه یعنی شعله ور کردن آتش جنگ به بقای خود ادامه دهد , جنگی که بازنده اول و آخرش مردم خواهند بود

 محمد نوزی زاد را دیگر همه کم و بیش می شناسیم . مستند ساز و روزنامه نگاری که این روزها قلم تند و تیزش شخص اول حکومت را نشانه گرفته است . فردی از دل همین نظام که روزی پایبندی به اصول و ارزشهای تعریف شده از حکومت را به تعبیری مقدس می دانست , ولی امروز هر چه می گوید از بی ارزشی هاست , از نابخردانی که مثل بختک بر این سرزمین افتاده اند و کمر به تاراج هویت و ثروت و فرهنگ این مرز و بوم بسته اند . به گمانم شما عزیزان نامه دوازدهم محمد نوری زاد به رهبر حکومت اسلامی را خوانده اید و شاید با خود گفته اید , نوری زاد هم از خود این نظام است و روزی همراه و هم خط همین از ما بهتران بوده است . پس تلاش خود را می کند پیوندی دوباره بین حاکمان و مردم دل ازرده ,  مغموم و خسته از سردمداران بی آبرو ایجاد کند . اما عزیزان من تصور می کنم اینطور نیست , از این رو قصد دارم به ظن خودم , منظور و مقصود اصلی نوری زاد در این نامه را از دریچه ای دیگر بیان کنم .

نکته اول : جایی که نامه آغاز می شود و نویسنده سعی می کند با همان شم هنری خود در قالب یک داستان حقیقی که روزی برایش اتفاق افتاده بود از افرادی سخن بگوید که در حرمت شکنی و اهانت به مردم و منتقدان از هیچ کوششی دریغ نمی کنند , و آنقدر بی صفت هستند که شأن و شخصیت افراد را بی آنکه ذره ای به وجدان خود رجوع کنند مورد هتاکی و زننده ترین الفاظ قرار می دهند , اگر امروز این اشخاص و به اصطلاح , » سربازان گمنام امام زمان » در  کوچه و خیابان با نوری زاد اینگونه برخورد می کنند , پس دیگر آگاه باشید که در بیدادگاههای رژیم و در آن پس پرده چه بر سر نوری زادها می آوردند .

نکته دوم: در این قسمت محمد نوری زاد از انزوای بین المللی حکومت ایران سخن می گوید و آنقدر رک سخن می گوید که جای هیچ بحثی باقی نمی گذارد .آنچه شاهد هستیم این روزها سایتهای وابسته به رژیم و مقامات حکومتی سعی در نشان دادن ایران به عنوان الگو برای کشورهای منطقه و حتی کیلومترها فراتر از این حوزه را دارند و وقت و بی وقت پرچم بیداری اسلامی در کشورها را به یمن وجود حکومت اسلامی و شخص ولی فقیه , علم می کنند . چنان که گویی تمام دنیا چشم و گوش به فرمان ما دارند . چگونه است که از این سرزمین بخت برگشته تمام دنیا از غرب تا شرق را هدایت می کنیم اما خودمان جرأت بیرون رفتن از خاک این کشور را نداریم ؟ ! تا حداقل به عنوان تبریک هم که شده , یه سری به کشورهایی که تحت هدایت ما بیدار گشته اند بزنیم , چرا نمی رویم و چرا نمی توانیم که برویم ؟  که البته پاسخش بر همگان روشن است .

نکته سوم : اینجا سخن ازشعار های توخالی ست , چرا هر کس که سخن حق می گوید و بنا بر رسالت خویش از کم کاری ها و از دست های آغشته به خون و فساد می گوید و می نویسد , ناگه به عنصر وابسته به امریکا و اسرائیل بدل می گردد ؟ هیچگاه به این اندیشیدیم که این مشت های گره کرده و تکبیر نماز جمعه هیچ شکم گرسنه ای را سیر نمی کند ؟ برای هیچ جوانی اشتغال ایجاد نمی کند ؟ و بر عکس که از آن طرف سرمایه این مملکت را به لبنان و فلسطین و سوریه سرازیر کرده ایم که آنها هم پشت همین شعارهای ابزاری و بی اثر کرور کرور پول ها را میل کنند و یک لیوان آب هم روش , اما خبر نداریم روزی که خرشان از پل گذشت دیگر پشت سرشان را هم نگاه نمی کنند . اگر دیروز شعار نه شرقی , نه غربی ورد زبانتان بود , امروز مصلحت حکم می کند که باج سنگین به شرق بدهیم و غرب را با چوب درختان سبز شده از بوستان دارایی های این ملت بزنیم , غاقل از آنکه آثار این فلک کردن ها را باید بر بدن همین مردم بخت برگشته ببینیم .

نکته چهارم : اما در قسمتی که محمد نوری زاد از ششگانه ای به عنوان عصاره جام زهر یاد می کند , صحبت از تعهدات بین المللی به میان می آرود , چگونه این رژیم به تعهدات حقوق بشری پایبند باشد ؟ آنقدر در جهت ضد بشر حرکت کرده اند و آنقدر از این منشور ( اعلامیه جهانی حقوق بشر ) دور شده اند و در این مسیر آنقدر ظلم کرده اند و بابت هر کدام از این گردن کشی ها دستمزد گزاف دریافت کرده اند که دیگر راه بازگشتی نمانده , وی در همان حال از حضور سرداران سپاه و به قول جناب احمدی نژاد , برادران قاچاقچی سخن می گو ید . نه ! محمد عزیز هیچگاه ارتش وسپاه  ادغام نخواهند شد , چون بر هر یک وظیفه ایست مشخص , ارتش وظیفه حفاظت از مرزها و دفاع از کیان این ملت را عهده دار است و سپاه نیز وظیفه پاسداری از دلارهای نفتی را بر عهده دارد که مبادا سر سوزنی مردم از آن بهره مند شوند . شما سخن از آزادی بیان و آزاد اندیشیدن به میان آوردید . در این باره صحبت بسیار است و زمان کوتاه , من در جایی متنی خواندم , در عین اینکه ماهیتی طنز گونه داشت اما بسیار پر معنی بود . دوست دارم آن متن کوتاه را در اقتضای این کلام بگنجانم  » سالها گذشت و از انقلاب ترافیکش ماند و از آزادی میدانش , از استقلال هتل و از جمهوری خیابانش  , سالهای سال همه چیز تغییر کرد , جز ساندیس  که رویش می نویسند  » از اینجا باز کنید » ولی مردم از آنجا باز می کنند » , آری مردم روزی باز می گشایند . که اگر روزی این دروازه ورود به شهر آزادی باز شود , دیگر به قول شما هیچ احدی جلودار این خروش مردمی نخواهد بود . در بند پایانی این ششگانه محمد نوری زاد سخن از آزادی زندانیان سیاسی , و باز تعریف نهادهایی همچون مجلس , دولت , قوه قضایئه و شورای نگهبان و نظارت استصوابی به میان می آورد . شاید خیلی از دوستان  در نگاه اول از این بند این نتیجه را بگیرند که نوری زاد قصد بر آن دارد که انقلاب را به مسیر اصلی یش بازگرداند , اما اینطور نیست او با زبانی دیگر فریاد می زند وبا همان قلم تیزش می گوید که این دندان پوسیده را باید کند و بیرون انداخت . او کاملا می داند که سا لهاست امیدی به اصلاح و دست کشیدن این رژیم از چپاول و غارت و اقتدارگرایی نیست , وی ضمن همراهی و همصدایی با زندانیان سیاسی و خانواده های آنها , هسته های اصلی قدرت را در این رژیم هدف قرار می دهد , دستگاههایی که هر یک در کشیده شدن این جامعه به سوی قهقرا سهمی بزرگ دارند . این نهادها مانند زنجیر به هم پیوسته اند و اصلاح هر کدام لازمه اصلاح دیگریست و این امریست غیرممکن .

در پایان لازم می دانم عارض باشم که هم من و شما و هم محمد نوری زاد به خوبی می دانیم که از پس این سخنان نه جام زهری سر  کشیده می شود و نه سردمداران , فردایی بهتر را برای ما به ارمغان می آورند , لاجرم باز کردن این کلاف سردرگم ممکن نخواهد بود مگر با اتحاد و همدلی که این تابو شکسته شود و با فرو ریختن کاخ حاکمیت این رژیم , در فردای آزادی طرحی نو براندازیم .

محمدرضا پورشجری (سیامک مهر)وبلاگ نویس زندانی به دلیل شکنجه های جسمی و وارد کردن ضربات به سر وی توسط بازجویان وزارت اطلاعات دچار چنین بیماری حاد جسمی شده است.او از درمان محروم می باشد و بازجویان وزارت اطلاعات اجازۀ انتقال و درمان وی در بیمارستانهای خارج از زندان را نمی دهند بنا به گزارشات رسیده به «فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران» وبلاگ نویس زندانی در شرایط حاد جسمی در زندان ندامتگاه کرج بسر می برد.در طی چند هفتۀ اخیر وضعیت جسمی وبلاگ نویس زندانی محمد رضا پورشجری در زندان ندامتگاه کرج رو به وخامت گراییده است.او در طی هفتۀ گذشته 3 بار بیهوش گردید و هر بار به مدت یک ساعت در کما بسر برد.هم بندیانش، او را به بهداری زندان منتقل کردند اما بهداری زندان بدون انجام معاینات و آزمایشهای لازم برای تشخص علت بیماریش تنها به دادن قرصهای مسکن معمولی اکتفا کرده و او را به سلول خودش بازگرداندند.بنابه گفتۀ خانواده پورشجری ،وبلاگ نویس زندانی محمدرضا پورشجری (سیامک مهر) به سختی قادر به حرکت می باشد و هر روز وضعیت جسمی او وخیم تر می شود.وبلاگ نویس زندانی به دلیل شکنجه های جسمی و وارد کردن ضربات به سر وی توسط بازجویان زارت اطلاعات دچار چنین بیماری حاد جسمی شده است.او از درمان محروم می باشد و بازجویان وزارت اطلاعات اجازۀ انتقال و درمان وی در بیمارستانهای خارج از زندان را نمی دهند.این وبلاگ نویس قرار است که در 30 آذر ماه در دادگاه انقلاب کرج بر مبنای محاربه به صرف نوشتن دیدگاه های شخصی اش مورد محاکمه قرار گیرد.او از بدو دستگیری تا به حال از داشتن وکیل محروم بوده و بازجویان وزارت اطلاعات مانع گرفتن وکیل برای وی می شوند.فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران،نسبت به وضعیت حاد جسمی وبلاگ نویس زندانی و عدم درمان وی بدستور بازجویان وزارت اطلاعات شدیدا ابراز نگرانی می کند و از کمیسر عالی حقوق بشر و گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل متحد خواستار ارجاع پرونده جنایت علیه بشریت رژیم ولی فقیه علی خامنه ای به شورای امنیت سازمان ملل متحد جهت گرفتن تصمیمات لازم اجرا می باشد

منبع خبر : پارس دیلی نیوز

 حسین شریعتمداری در صحبتهای اخیر خود در همایش «انسجام داخلی و اقتدار جهانی » به مسائلی پرداخت که اشاره به آنها از برخی جهات خالی از لطف نیست . او در شروع صحبتهای خود به تحرکات جریان انحرافی پرداخت و اظهار داشت : جریان انحرافی به خودی خود عددی نیست ,و اگر در ارتباط با این جریان جنی وجود داشته باشد آن جن , جن انگلیسی است . این ادعاهای شریعتمداری در حالی مطرح می شود که این روزها جریان انحرافی و موضوع پرونده های زیر بغل احمدی نژاد ,خواب را از چشمان افراد منتسب به بیت رهبری و روحانیون حکومتی ربوده است. پرونده های به هم پیوسته ای که باز کردن هر کدام از آنها , پرده از فساد اقتصادی و زد و بندهای مقامات و افراد متصل به باند بیت رهبری , برمی دارد . از رؤسای قوای مقننه و قضایئه گرفته تا نمایندگان مجلس و روحانیون رده بالای حکومتی و افراد نزدیک به رهبر حکومت , همه در معرض افشاگری جریان انحرافی قرار گرفته اند . پس برخلاف آنچه که مدیر مسئول کیهان ابراز می دارد , اتفاقا این جریان و در رأس آن شخص احمدی نژاد اگر برای بقای قدرت و حفظ اطرافیان خود از گزند و آسیب و پیگرد آنچه در ارتباط با موضوع اختلاص سه هزار میلیارد تومانی از سوی دستگاه قضاء عنوان می شود , دست به افشاگری بزند , سنگ روی سنگ بند نخواهد شد و بنا بر آنچه که اینجانب آن را توفیق اجباری می نامم بیش پیش چهره تیم مافیایی و فساد اقتصادی باند ولی فقیه در نزد افکار عمومی آشکار خواهد ساخت . ( برای آشنایی بهتر شما عزیزان با گوشه ای از ابعاد این فساد ها شما را دعوت می کنم به نوار صوتی ضبط شده توسط محمد نوری زاد در مورد برادران قاچاقچی یا همان سرداران قاچاقچی را گوش کنید )

واما اینکه چگونه شریعتمداری ملیت جن های در ارتباط با جریان انحرافی را تشخیص می دهد , حقیقتا از عهده اینجانب خارج است , البته شاید ایشان به آن مرتبه از تجربه و تخصص رسیده باشند و مانند همیشه که تا عمق سازمان موساد نفوذ می کنند , این بار نیز بر تحرکات MI6 و جن های انگلیسی احاطه دارند .

حسین شریعتمداری در جایی دیگر از لغزش بعضی خواص سخن می گوید و بی آنکه از این خواص بی بصیرت نامی به میان آورد , آنها را تهدیدی برای نظام نمی داند و در ادامه می گوید : مردم در نهایت و در مقابله با این خواص ,تصمیم خود را با رهبری هماهنگ می کنند . به هر صورت آنچه که این روزها شاهد هستیم پروژه » بت سازی » از علی خامنه ای رهبر حکومت , در بین آن عده از خواص به اصطلاح با بصیرت به شدت یافته است . از علم الهدی و احمد خاتمی و جنتی , سعیدی گرفته تا سرداران سپاه و شریعتمداری , مطمئنا با نزدیک شدن به زمان انتخابات مجلس نیز این موضوع سیر صعودی پیدا خواهد کرد . رفتار ظالمانه حاکمیت نه تنها در بین اکثریت مردم تنفر از این نظام را در پی داشته است , بلکه در میان آن عده از مردم که هنوز اندک آبرویی برای نظام قائل هستند ( به دلیل نگاه متعصب مذهبی آنها ) نیز روز به روز بی اعتبار تر شده است .

 بیست و پنجم آبان مصادف بود با روز همبستگی با وبلاگ نویسان و روزنامه نگاران دربند , گرچه این روزها مباحثی نظیر اختلاس سه هزار میلیارد تومانی و حمله نظامی به ایران , فکر و ذهن اکثریت روشنفکران , سیاستمداران و حتی عامه مردم را به خود مشغول کرده است . اما پرداختن به اوضاع و شرایط زندانیان سیاسی وعقیدتی در بند رژیم اقتدارگرا سخنی ست تمام نشدنی , به خصوص که هر چه رژیم به پایان عمر خود نزدیک می شود به عنوان یک اهرم فشار در اختیار خود , شرایط را بر این عزیزان سخت تر می کند .

حسین رونقی ملکی وبلاگ نویس زندانی که در کوران حوادث پس از انتخابات 88 , با وبلاگ بابک خرم دین وب نویسی می کرد , به اتهام تبلیغ علیه نظام , توهین به رهبری , و عضویت در گروه اینترنتی ایران پروکسی به حکم 15 سال زندان محکوم شده است , حسین در این مدت که زندان بوده , سه بار مورد عمل جراحی کلیه قرار گرفته , در حالی که پزشکان همچنان اصرار دارند که او باید تحت مراقبت ویژه  و در بیمارستان باشد , عوامل زندان در کمال بی توجهی به وضعیت وی , او را به زندان منتقل کرده اند . از سوی دیگر مهدی محمودیان روزنامه نگار دربند و از افشاگران جنایات کهریزک و افرادی که از تجاوز جنسی در زندان رجایی شهر کرج پرده برداشته بود , مدتی است که در پی بالا رفتن فشار خون و ضربان قلب بالا در بیمارستان بستری شده است , اما در مدت بستری وی , هنوز علت بیهوشی های ناگهانی او که ناشی از شکنجه های متمادی در زندان می باشد را کشف نکرده اند , اما در این میان کم لطفی ست اگر از وبلاگ نویس زندانی , محمدرضا پورشجری ( سیامک مهر ) سخنی به میان نیاوریم , محمدرضا از بدو دستگیری توسط عوامل وزارت اطلاعات تحت شدیدترین شکنجه ها و فشارها قرار گرفته است , تا جایی که یکبار در سلول انفرادی دست به خود کشی زد , در نامه ای که وی اخیرا از زندان نوشته بود از شرایطی که او را مجبور به پایان دادن به زندگیش کرده بود, سخن گفته است . اما به هر صورت تقدیر بر این بود که او بماند و با این شرایط ادامه دهد . اما نکته قابل توجه در پرونده پورشجری محکومیت اوبه اعدام به جرم توهین به مقدسات می باشد که نگرانی را در مورد وی در نزد همه حامیان زندانیان سیاسی تشدید می کند . گرچه نام بردن از همه این عزیزان در این نوشتار کوتاه ممکن نیست , اما بر ماست که با انعکاس اخبار و شرایط اسف بار این عزیزان در زندانهای رژیم ولایت فقیه توجه مجامع حقوق بشری را هر چه بیشتر به این مهم جلب کنیم و آنچه را که در زندانهای حکومت اسلامی ایران می گذرد را با صدای بلند فریاد زنیم .